مامان شکمو
عزیزم وقتی توی دل مامان بودی بعد از 4 ماه که یکم حالم بد بود بعدش عجیب همش گشنم بود همش میخواستم بخورم صبحها از گرسنگی از خواب بیدار میشدم و میرفتم سراغ یخچال یه صبحانه مفصل برا خودم درست میکردم تخم مرغ کره مربا پنیر گردو و بادام.بابا امیدت با تعجب نگاهم میکرد و میگفت همه اینارو میخوای بخوری؟ و بعدشم میشست جلوم و با تعجب نگاه میکرد که من با چه اشتهایی میخورم اخه خودش اصلا عادت صبحانه خوردن نداشت.خودم کمکم عادتش دادم خلاصه نزدیکای ظهر که میشد دوباره دلم ضعف میرفت ایندفعه دلم میوه میخواست.از هر میوه ای یه دونه بر میداشتم میشد 5-6 نوع میوه.فکر کنم تو هم به خاطر همین اینقدر علاقه به میوه داری.عزیزم خدا را شکر همیشه هوس چیزای خوب خوب میکردم م...